در این سطح به مهاجرت از دیدگاه واحدهای مهاجر، که میتواند افراد باشد، برخورد میشود و در آنها اساس تأکید بر این است که چرا فرد مهاجر حرکت میکند و نه این که [مانند سطح کلان] چرا مهاجرت رخ میدهد؟ در این جا رهیافتی ادراکی- رفتاری و نه تاریخی- ساختاری مورد استفاده قرار میگیرد و میتوان دو شاخهی متفاوت را تشخیص داد. نخستین شاخه در حیطه اقتصاد نئوکلاسیک، دلیل اقتصادی در تصمیم گیری فرد مهاجر را عمده میکند. نظریهی سرمایهی انسانی در این زمینه محاسبهی هزینه مفایده را مبنای حرکت یا عدم حرکت مهاجر بالقوه میداند. هزینهها شامل فرصت درآمدی از دست رفتهی مهاجر بر اثر ترک روستا، هزینههای جابه جایی و استقرار و انتظار یافتن کاردرمقصد وهزینهی روانی به دلیل ترک محیط آشناوفقدان حمایتهای موجود در روستاست. فایدهها نیز شامل فرصتهای بهتر و بیشتر اشتغال، درآمد بیشتر در مقصد، ارزش دسترسی به تهسیلات و خدمات اجتماعی برتر نسبت به مبدأ مهاجرت است. البته باید توجه داشت که به سبب بی ثباتی در جنوب مهاجر بالقوه برای منافع آنی ضریب بیشتری نسبت به منافع آتی قائل میشود. به هر حال انگیزهی حداکثر کردن درآمد حقیقی افراد در طول زندگیشان به عنوان اصلی بدیهی در این نظریه مهاجرت مستقر است.
دومین شاخه نظریههای در سطح خرد، بر پایهی اهمیت عوامل غیر اقتصادی در رفتار فرد مهاجر است که امروزه نظریهی مسلط نیست و در برابر نظریات مبتنی بر اهمیت عوامل اقتصادی، فرعی محسوب میشود. در این نظریهها که بسیارشان با استفاده از پژوهشهای دلایل تغییر مکان زندگی افراد بین شهرها در کشورهای شمال تدوین شدهاند، درک مهاجر بالقوه در بهره مندی و مطلوبیت از محیط، محور است.
در همین چارچوب، فرضیهی «زرق و برق شهری» (از مایکل تودارو) که معتقد به کشش جوانان روستایی در اثر تبلیغات رسانههای گروهی و داستانهای مهاجران پیشین به الگوهای تفریحی و سبک زندگی شهری است، بسیار شهرت دارد. هرچند در عمل مطالعات این فرضیه را به اثبات نرساندهاند لیکن بارها اهمیت عوامل غیر اقتصادی دیگر همچون دسترسی به خدمات آموزشی، درمانی و زیربنایی، ترک هنجارهای سنتی روستا و آرزوی تحرک اجتماعی در کنار زرق و برق شهری مشاهده شده است. حداقل با این نظریههای توان جهت مهاجرتها (و نه لزوماً شروع آنها) را تشریح کرد و در هر حال پذیرفت که درکنارعوامل عینی واقتصادی عوامل ذهنی و اجتماعی- فرهنگینیز در تصمیم گیری فرد مهاجر تأثیر دارند.
۲-۲۱-۳- نظریههای در سطح میانه
با توجه به نقد نظریههای سطوح دیگردر ندیدن عوامل زمینه ای، مهاجرت در این سطح بر پایهی واحد خانوار و بر زمینهی اجتماع محلی آن بررسی میشود و نقطهی قوت در برقراری رابطهی «علت مهاجرت افراد» (سطح خرد) با «علت پدیده مهاجرت» (سطح کلان) از طریق خانوار و اجتماع محلی است. از آنجا که معمولاً در کشورهای «جنوب»، واحد تولید و کنترل مالکیت در نواحی روستایی خانوار است، باور این است که مهاجرت به ندرت امری انفرادی است. بدین ترتیب تصمیم جمعی در خانوار که واکنش به تغییر وضعیت آن است، نقش تعیین کننده ای دارد؛ و البته درک این تغییر وضعیت بر زمینهی اجتماع محلی صورت میگیرد. دو شاخهی نظری متفاوت را میتوان در این سطح تسخیص داد. نخستین شاخه، که تفاوت مشخصی با نظریههای سرمایه انسانی و درآمد انتظاری دارد، تصمیم به مهاجرت را در کل بر پایهی مجموعه درآمدهای خانوار (و نه فرد مهاجر) از منابع گوناگون (همچون کشاورزی، کارگری، معامله گری و فروشندگی جزء، صنایع دستی و دریافت پول از اعضای مهاجر) محاسبه میکند. بنابراین، آن قدر که امکان تجمیع و ترکیب مؤثر اشتغال در صورت مهاجرت با دیگر مشاغل دارای درآمد خانوار مهاجر در مبدأ مهم است، سطح دستمزد و اختلاف آن برای فرد مهاجر اهمیت ندارد. در واقع فرد مهاجر تلاش میکند که مجموعه درآمد خانوار را با حداقل کردن مخاطرهی درآمد جمعی به حداکثر برساند. این امر از طریق تنوع بخشیدن به پایههای درآمدی (باکسب شغل در مقصد) صورت میگیرد. از این رو، ولو از نظر فردی، تصمیم به مهاجرت تضمین بیشترین منفعت برای فرد مهاجر نباشد، لیکن در چارچوب تضمین بیشترین منافع برای خانوار جامهی عمل میپوشد (مشفق، ۱۳۸۶: ۴۸).
در همین چارچوب رهیافت «محرومیت نسبی» مطرح شده است. مهاجرت از این منظر در پاسخ به عدم رضایت ناشی از قیاس درآمد فرد و خانوار با میانگین درآمد گروه مرجع و مورد نظر مهاجر (و نه همهی گروهها) صورت میگیرد. با این رهیافت میتوان نتیجه گرفت که بیشترین مهاجرت از فقیرترین روستاها و بیشترین گرایش به مهاجرت نزد فقیرترین افراد است و مهاجرت در اثر توزیع نابرابرتر درآمد در روستا تشدید میشود. این رهیافت ویژگیهای رفتار فردی را نفی نمیکند ولی تحلیل مهاجرت را در واحد خانوار و به صورت تصمیمی جمعی مورد تأکید قرار میدهد. از دیدگاه «محرومیت نسبی»، مهاجرت بیش از مهاجرت نیروی کار به دلیل تفاوت دستمزد است؛ و بر خلاف باور رایج، برای گریز از ریسک درآمدی خانوار (از طریق تنوع بخشیدن منابع درآمدی آن با مهاجرت یک یا چند عضو) است. باز هم در همین شاخه، رهیافت «ارزش- انتظار» ارائه شده است که مهاجرت را نتیجه محاسبهی ادراکی- شناختی خانوار برای ارتقای کیفیت زندگی دانسته است. در اینجا، «ارزش» معادل اهداف عینی و «انتظار» معادل احتمالات ذهنی گرفته شده است و با نقد فروض منطق اقتصادی و حداکثر کردن منافع فردی، معتقد به حداکثر کردن ارزشها (که تماماً و حتماً جنبهی اقتصادی ندارد و لزوماً فردی هم نیستند) با در نظر گرفتن انتظارات است. باید توجه داشت که عملیاتی کردن این رهیافت به دلیل نیاز به شناخت و تحلیل مفاهیم ژرف و ذهنی دشوار است و شاید هم، مقدم بر ارزش و انتظار خانوار، این ویژگیهای ساختاری و فرهنگی اجتماع محلی باشد که عضو آن را مستعد مهاجرت کردن- یا نکردن- میکند.
دومین شاخهی نظریههای در سطح میانه، تصمیم گیری مهاجرت در واحد خانوار را مشخصاً به محدودیتها و امکانات زمینه ای مرتبط میسازد. در اینجا، بنا بر ارزشهای اجتماعی که خانوار محاط در آن است، هدف اصلی در مهاجرت افراد، نگاهداشت یا ارتقای کیفیت زندگی و رفاه خانوار تعبیر میشود. در این زمینه، پیدایش گونهی جدیدی از خانوار با پراکندگی جغرافیایی و پیوستگی عملکردی تشخیص داده شده است که با تعریف مرسوم خانوار (همزیستی در خانه ای با اشتراک وعدهی اصلی غذا) متفاوت است. همچنین در این رهیافت گفته میشود این که چه کسی در خانوار مهاجرت کند به مرحلهی زندگی افراد بازمی گردد و در مقابل، تعهداتی را هم برای دیگر اعضای خانوار در دیگر مراحل زندگی آنها به بار میآورد. پس در مجموع، ضرورت تخصیص نیروی کار خانوار در تعامل باارزشهای اجتماع منجر به تصمیم مهاجرت میشود.
در همین چارچوب، مطالعات در برخی کشورهای «جنوب» بیانگر آن است که مهاجرت و زراعت حکم نظام یکپارچه و مکمل یکدیگر را دارند. زیرا برای کسب نقدینگی و پشتیبانی نیروی کار زراعی، بخشی از نیروی کار خانوار (واحد بهره برداری) مهاجرت میکند که در اجتماعات با سطح پایین تر توسعهی اجتماعی- اقتصادی بیشتر است. همین مطالعات نشان داده است که در برابر کاهش درآمد خانوار روستایی، راه حلهای جمعیتی (مانند کاهش باروری و مهاجرت نیروی کار) و تولیدی (مانند تخصصی شدن یا تنوع بخشیدن) وجود دارد. در نقد این رهیافت گفته شده است که در بسیاری از موارد، توزیع منابع و چگونگی نهادهای اقتصادی- اجتماعی در روستاها، توجیه بهتری نسبت به صرف تصمیم گیری خانوار در تفاوت جریانهای مهاجرتی روستاهاست. در ضمن، مشاهده شده است که هر چه منابع درآمدی غیرکشاورزی بیشتر باشد، مهاجرت از روستا کمتر صورت میگیرد.
بدین ترتیب مجموعهی نظریههای در سطح میانه، مهاجرت را برآمده از تصمیم خانوار برای نگاهداشت یا افزایش رفاه آن میبینند و اعلام میدارند که ساز و کار و پویش این تصمیم گیری (شامل عوامل فردی در سطح خرد و عوامل اجتماعی در سطح کلان) در سطح میانه (خانوار) زمینهی عملی پیدا میکند و مؤثر میشود. در هر حال، در تمامی سطوح گفته شده، هیچ نظریه جهان شمول و جامعی وجود ندارد که در غیاب دیگر سطوح به توجیه کامل و انحصاری مهاجرت- شامل پاسخ به اینکه چه کسانی، چرا و چگونه مهاجرت میکنند- نائل شود. اما به نظر میرسد با توجه به ویژگیهای کشورهای «جنوب»، نظزیه پردازی و انجام مطالعات در سطح میانه به نتایجی برتر نسبت به دیگر سطوح میرسد.
۲-۲۲- پیشینه تحقیق
مساله هوش قرنها قبل از میلاد توسط گروهی از فلاسفه نظیر افلاطون و سقراط مورد توجه بوده است. سقراط معقد بود که هوش میتواند همیشه و همه چیز را از بهترین راه ممکن سازماندهی کند (کینگ،۲۰۰۸). تاکنون تحقیقی در مورد ارتباط سه عامل هوش معنوی، سخت رویی و سبک اسنادی صورت نگرفته است. اما در مورد هر کدام از این سه عامل و ارتباط آنها با عوامل دیگر روانشناختی مقالات بسیاری وجود دارند که برای هر کدام از این سه فاکتور چند نمونه از مقالات اخیر و مؤثربه طور مختصر ذکر شده خواهد شد.
۲-۲۲-۱- پژوهشهای داخلی
معتمدی شارک و افروز (۱۳۸۶) رابطه سبکهای اسنادی و سلامت روان در دانش آموزان تیزهوش و عادی را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که سبک اسنادی درونی- بیرونی در پسران تیزهوش توانایی پیش بینی سلامت روان را دارد.
منیرپور، خوسفی، قاضی طباطبایی، یزداندوست، عاطف وحید و دلاور (۱۳۸۶) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که از میان سه مدل اسنادی آسیب پذیری، مدل نشانه و مدل شروع، دو مدل نشانه و شروع برازش خوبی در تبیین افسردگی داشت، ولی مدل آسیب پذیری برازش خوبی نداشت.
پژوهش اکبری زاده، باقری، حاتمی و حاجی وند (۱۳۹۰) با هدف بررسی ارتباط بین هوش معنوی، سخت رویی و سلامت عمومی در بین پرستاران بیمارستانهای دولتی شهر بوشهر در سال ۸۸ انجام شد.
تحقیقی که توسط فرناز فرهنگ پور و همکارانش در بین دانش آموزان در یکی ازدبیرستانهای تبریزانجام شد نشان داد که رابطه مثبتی بین هوش معنوی و عزت نفس وجود دارد دراین تحقیق از ضریب همبستگی وتحلیل رگرسیون جهت پردازش دادهها استفاده شده بود (فرهنگ پور و همکاران،۲۰۱۲).
کاظمی(۱۳۸۸) به مقایسه سبکهای اسنادی، جهت گیری زندگی، سلامت عمومی، و بهزیستی روانشناختی مادران دانش آموزان خوش بین و بدبین کلاس پنجم ابتدایی پرداخته و اثر بازآموزی اسنادی مادران و کودکان برایمن سازی روانی کودکان بدبین را بررسی کرده است. نتایج به دست آمده نشان داد که بین خوش بینی مبتنی بر بیان علت رویدادها (سبک اسنادی) و خوش بینی گرایشی (جهت گیری زندگی) و بهزیستی روانشناختی و سلامت عمومی والدین رابطه معناداری وجود دارد. همچنین بین سبک اسنادی مادران در برابر رویدادهای منفی و سبک اسنادی کودکان رابطه معنادار دیده شد.
پژوهش بدخشان ظهوری (۱۳۹۰) در مقایسه هوش معنوی و رضایت از زندگی در دانش آموزان شاهدوعادی نشان دادکه بین نمره هوش معنوی ونمره رضایت اززندگی همچنین نمراتخرده مقیاسهای هوش معنوی و نمرات خرده مقیاسهای رضایت از زندگی در دانش آموزان شاهد و غیر شاهد ارتباط مثبت معنادار وجود دارد. یعنی با افزایش هوش معنوی میزان رضایت از زندگی نیز افزایش مییابد.
دبیریان (۱۳۹۰) با مقایسه هوش معنوی و سلامت روانی مادران دارای کودکان ناشنوا، نابینا و عادی به این نتیجه دست یافت که بین هوش معنوی و سلامت روانی مادران کودکان ناشنوا، نابینا و عادی تفاوت معناداری وجود دارد، و هوش معنوی میتواند پیش بینی کنندهی سلامت روانی این مادران باشد.
در مقایسه سخت رویی و سلامت عمومی والدین دارای فرزندان با مشکلات بینایی و عادی مدارس شهرتهران، معینی(۱۳۹۲) نشان داد که بین سلامت عمومی و سخت رویی روانشناختی (تعهد، کنترل، چالش) رابطه مثبت معنادار وجود دارد والدین دانشآموزان دارای مشکلات بینایی در سلامت عمومی، تعهد، کنترل، سخترویای از والدین دانشآموزان عادی کمتر هستند.
حمید، (۱۳۸۹) در تحقیق خود با عنوان رابطه میان سخت رویی روان شناختی، رضایت از زندگی و امید با عملکرد تحصیلی دانش آموزان دختر پیش دانشگاهی بیان میکند:
هدف پژوهش تعیین رابطه میان سخت رویی روان شناختی، رضایت از زندگی و امید با عملکرد تحصیلی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع همبستگی چندگانه است، ۳۶۴ نفر دانش آموز دختر پیش دانشگاهی شهر اهواز با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند و به پرسشنامه دیدگاهی شخصی کوباسا (۱۹۷۹)، مقیاس رضایت از زندگی دینر (۱۹۸۵) و مقیاس امید بزرگسالان اسنایدر (۲۰۰۰) پاسخ دادند. دادهها با آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون سلسله مراتبی تحلیل شد. نتایج آشکار ساخت که میان سخت رویی روان شناختی (تعهد، کنترل و مبارزه طلبی)، رضایت از زندگی و امید با مؤلفههای امید (کارگزار و گذرگاه) ارتباط مثبت معناداری وجود دارد. علاوه بر این، میان سخت رویی روان شناختی و رضایت از زندگی و میان امید و رضایت از زندگی ارتباط مثبت و معنی داری است. مؤلفههای کارگزار امید، تعهد، کنترل و گذرگاه به ترتیب بیشترین سهم را در پیش بینی رضایت از زندگی و نیز رضایت از زندگی و سخت رویی روان شناختی سهم بیشتری در پیش بینی و تبیین عملکرد تحصیلی داشتند. نتایج این پژوهش، ضرورت توجه متولیان نظام آموزشی کشور را در جهت تدوین برنامههایی برای به کارگیری جنبههای روان شناختی به منظور افزایش سخت رویی، رضایت از زندگی، امید و تأثیر این عوامل در ارتقای عملکرد تحصیلی دانش آموزان مورد تأکید قرار میدهد.
فتحی ، (۲۰۱۲) در تحقیق خود با عنوان مقایسه سبکهای مقابله ای و سخت رویی در بین دانشجویان ورزشکار و غیر ورزشکار دانشکده تربیت بدنی بیان میکند: هدف از انجام پژوهش حاضر تعیین ومقایسه سبکهای مقابلهای ومیزان سخت رویی دانشجویان و ورزشکار با دانشجویان غیرورزشکار است. یافتهها در سطح ۹۵ درصد با اطمینان نشان داد که سبکهای مقابله ای دانشجویان ورزشکار و غیرورزشکار تفاوت دارد. همچنین ۴۱ درصد واریانس سخت رویی دانشجویان ورزشکار به وسیله متغیرهای پیش بین (خرده مقیاسهای سبکهای مقابله ای) قابل تبیین است. نتایج برآورد الگوی معناداری در جدول ضرایب خودکنترلی (۲۹%=B) رگرسیون نشان داد که ضرایب تأثیر متغیر رویارویی مستقیم (۱۹%=B) و جستجوی حمایت اجتماعی (۲۰%=B) متغیر مسئولیت پذیری (۲۶%=B) برآورد میشود که این متغیرها میتوانند تغییرات مربوط به سخت t با توجه به آماره رویی در دانشجویان را پیش بینی کنند که نشانگر رابطه مثبت خرده مقیاسهای دوری گزینی، خودکنترلی و گریز و اجتناب با متغیر سخت روی در دانشجویان بود. با توجه به یافتههای پژوهش حاضر ورزش از جمله مقولههایی است که میتواند در انتخاب سبک مقابله در شخص و همچنین میزان سخت رویی دخالت داشته باشد. بنابراین افراد با سخت رویی بالا بهتر از اشخاص با سخت رویی پایین به مقابله با رویدادهای استرس زا میپردازند یا با آنها سازگار میشوند.
شهرآرای و همکاران (۱۳۸۹) در تحقیق خود با عنوان رابطه بین سبکهای اسنادی و انگیزه پیشرفت با پیشرفت تحصیلی در دانش آموزان سال دوم رشته ریاضی بیان میکند: مطالعه رابطه بین سبکهای اسنادی وانگیزه پیشرفت باپیشرفت تحصیلی هدف این پژوهش بود. با استفاده از نمونه ای تصادفی متشکل از ۳۸۰ دانش آموز (۱۷۰ دختر و ۲۱۰ پسر) سال دوم رشته ریاضی در شهر اراک مقیاس انگیزش تحصیلی ولرند و پرسشنامه سبکهای اسنادی پیترسون و سلیگمن اجرا و دادههای مربوط به پیشرفت تحصیلی از طریق کارنامه تحصیلی دانش آموزان استخراج شد. تحلیل یافتهها با استفاده از همبستگی گشتاوری پیرسون صورت گرفت. نتایج نشان دادند که (۱) بین انیگزه پیشرفت و پیشرفت تحصیلی در هر دو حس رابطه مثبت معنادار وجود دارد؛ (۲) بین سبکهای اسنادی برای حوادث خوب و حوادث بد در ابعاد درونی، بیرونی، کلی- اختصاصی و پایدار- ناپایدار با پیشرفت تحصیلی رابطه ای به دست نیامد؛ (۳) بین انگیزه پیشرفت و سبکهای اسنادی برای حوادث خوب در ابعاد درونی- بیرونی، کلی- اختصاصی و پایدار، ناپایدار رابطه مثبت معنادار و بین انگیزه پیشرفت با سبکهای اسنادی برای حوادث بد در بعد درونی- بیرونی رابطه منفی معنادار بود؛ (۴) بین انگیزه پیشرفت با سبکهای اسنادی برای حوادث بد در ابعاد پایدار- ناپایدار و کلی- اختصاصی رابطه ای مشاهده نشد.
اکبری زاده و همکاران (۱۳۸۸) در تحقیق خود با عنوان ارتباط بین هوش معنوی، سخت رویی و سلامت عمومی در بین پرستاران بیان میکنند: یکی از مشاغل پرتنشی که بر سلامت عمومی افراد تأثیر میگذارد حرفه پرستاری است. این پژوهش با هدف بررسی ارتباط بین هوش معنوی، سخت رویی و سلامت عمومی در بین پرستاران بیمارستانهای دولتی شهر بوشهر در سال ۱۳۸۸ انجام شد. واحدهای پژوهش در این تحقیق توصیفی- مقطعی، تعداد ۱۲۵ نفر از کارشناسان پرستاری شاغل در بخشهای مختلف بیمارستان بودند. دادهها با استفاده از پرسشنامههای هوش معنوی، سخت رویی و سلامت عمومی و مشخصات جمعیت شناختی جمع آوری شده و با روشهای آماری ضریب همبستگی پیرسون، آزمون t-test تجزیه و تحلیل واریانس یک طرفه و توکی با استفاده از نرم افزار SPSS-16 تحیلیل شدند. بین هوشمعنویوسخت رویی(۰۰۵/۰ p<)، هوش معنویتوسلامت عمومی (۰۰۵/۰p<) و سخت رویی و سلامت عمومی (۰۰۱/۰p<) رابطه معنادار و مثبتی وجود دارد. از بین مشخصات جمعیت شناختی (سن، جسن، بخش محل کار، وضیعت تأهل، سالهای خدمت در شغل پرستاری و نوع مدرک تحصیلی)، تنها بخش محل کار با مؤلفه سوم هوش معنوی یعنی شکیبایی، رابطه معنادار و مثبتی داشت (۰۰۵/۰p<). ارتقاء هوش معنوی و تقویت ویژگی شخصیتی سخت رویی میتواند به افزایش سلامت عمومی پرستاران کمک کند.
معتمدی شارک و افروز (۱۳۸۶) رابطه سبکهای اسنادی و سلامت روان در دانش آموزان تیزهوش و عادی را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که سبک اسنادی درونی- بیرونی در پسران تیزهوش توانایی پیش بینی سلامت روان را دارد. دو گروه دختر و پسر در سبک اسنادی درونی- بیرونی و سبک اسنادی کلی و جزیی موقعیتهای ناخوشایند، و دو گروه عادی و تیزهوش در سبک اسنادی کلی و جزیی موقعیتهای ناخوشایند تفاوت معنی داری داشتند. در بررسی سلامت روان میان دو گروه عادی و تیزهوش در مؤلفه نارساکنش وری اجتماعی تفاوت معنی داری به دست آمد. همچنین آنها دریافتند دانش آموزان تیزهوش در موقعیتهای شکست، سبک اسناد کلی و دانش آموزان دختر در هنگام شکست، سبک اسناد بیرونی و جزیی داشتند. دانش آموزان تیزهوش دارای نارساکنش وری اجتماعی بیشتری نسبت به دانش آموزان عادی هستند.
منیرپور،قاضی طباطبایی، یزداندوست، عاطف وحید و دلاور (۱۳۸۶) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که از میان سه مدل اسنادی آسیب پذیری، مدل نشانه و مدل شروع، دو مدل نشانه و شروع برازش خوبی در تبیین افسردگی داشت، ولی مدل آسیب پذیری برازش خوبی نداشت.
وطن خواه و نیک آمال (۱۳۸۸)، به بررسی رابطه سخت رویی با اضطراب در دانشجویان پرداخته و نشان دادند ارتباط معکوسی ببن سخت رویی و اضطراب در زنان وجود دارد.
پژوهش اکبری زاده، باقری، حاتمی و حاجی وند (۱۳۹۰) با هدف بررسی ارتباط بین هوش معنوی، سخت رویی و سلامت عمومی در بین پرستاران بیمارستانهای دولتی شهر بوشهر در سال ۸۸ انجام شد. نتیجه اینکه بین هوش معنوی و سخت رویی، هوش معنوی و سلامت عمومی و سخت رویی و سلامت عمومی رابطه معنادار و مثبتی وجود دارد. از بین مشخصات جمعیت شناختی (سن، جنس، بخش محل کار، وضعیت تأهل، سالهای خدمت در شغل پرستاری و نوع مدرک تحصیلی)، تنها بخش محل کار با مؤلفه سوم هوش معنوی یعنی شکیبایی، رابطه معنادار و مثبتی داشت. آنها نشان دادند که ارتقا هوش معنوی و تقویت ویژگی شخصیتی سخت رویی میتواند به افزایش سلامت عمومی پرستاران کمک کند.
تحقیق قاسمی، آشتیانی و رئیسی (۱۳۸۸) با هدف مقایسه سبکهای اسنادی و سبکهای یادگیری همگرا و واگرا دردانشجویان افسرده و عادی انجام شد. این پژوهش نشان داد که دانشجویان افسرده در مقایسه با دانشجویان عادی در موقعیتهای مثبت از اسناد درونی و پایدار کمتری استفاده میکنند و هیچ تفاوت معناداری بین دو گروه از لحاظ سبک اسنادی کلی – اختصاصی درموقعیت مثبت وجود ندارد. ولی در موقعیت منفی دانشجویان افسرده در مقایسه با دانشجویان عادی از اسناد درونی بیشتری استفاده میکنند ودر سایر ابعاد اسنادی تفاوتی با هم ندارند. به علاوه تفاوت معناداری بین گروه افسرده و غیرافسرده در استفاده از سبک یادگیری (واگرا، همگرا) به دست نیامد. همچنین افراد دارای سبک یادگیری همگرا در مقایسه با افراد دارای سبک یادگیری واگرا از اسنادهای بدبینانه بیشتری در موقعیتهای منفی استفاده نمیکردند.
۲-۲۲-۲- پژوهشهای خارجی
دانا زوهر[۱۰۰] در بررسیهای خود این ویژگیها را برای هوش معنوی بیان کرده است: کل گرا بودن، عدم وابستگی به زمینه، تمایل به پرسیدن چرا، توانایی برای چارچوب بندی مجدد و خودانگیختگی (ویگلوورث[۱۰۱]، ۲۰۰۲).
سیسک[۱۰۲] (۲۰۰۲) در نتیجه بررسیهای خود به این نتیجه رسید که هوش معنوی یک آگاهی عمیق است که در آن فرد هرچه بیشتر از ابعاد وجودی خود، آگاه است. همانطور که ما صداهای درونیمان”وسوسه”را مییابیم، همانطور نیز ارتباط معنویمان را در مییابیم. با دسترسی به این فرایند درونی ما می توانیم رشد و توسعه هوش معنوی را بیاموزیم.
سیسک و تورنس[۱۰۳](۲۰۰۱) دریافتند که هوش معنوی بکار بردن یک رویکرد چند حسی برای حل مساله به همراه توانایی برای گوش کردن به صدای درونی است(والاس[۱۰۴]، ۲۰۰۲).
مک مولن[۱۰۵](۲۰۰۳) معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راههای افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان میکند.
محققان نشان دادهاند که یک رابطه مثبت بین اهداف تسلط و فراشناخت وجود دارد(اشمیت و فورد ۲۰۰۳، به نقل از ساویا[۱۰۶] و نیومن، ۲۰۰۸)
سیو من وانگ[۱۰۷](۲۰۰۷) در تحقیقی با عنوان یک برنامه متفاوت برای پرورش هوش معنوی دریافت که افرادی که زندگی معنویشان غنی میباشد، استعدادها، هیجانات و احساسات، عقل و چشم اندازی از جهان را بیان میکنند. آنها میتوانند معنا، هدف و رابطه با خودشان و دیگران را بیابند.
کیت آدامز[۱۰۸] در بررسی نقش رشد معنویت در کلاس درس دریافته است که با ترکیب تجارب معنوی کودکان در برنامه درسی، یادگیری آنان میتواند افزایش یابد(سوزا، ام، دی و همکاران[۱۰۹]، ۲۰۰۹).
تحقیق کینجرسکی و اسکرایپنک[۱۱۰] (۲۰۰۴) نشان میدهد که در بعد سازمانی یافتهها حاکی از افزایش خلاقیت، نوآوری، صداقت، اعتماد در کار و تکامل شخصی کارکنان از طریق معنویت است.
سود، بخشی و گوپتا[۱۱۱] (۲۰۱۲) به بررسی رابطه بین ویژگیهای شخصیتی، هوش معنوی و خوب بودن پرداختند. نتیجه این بود که ارتباط مثبتی بین خلق معنای شخصی و دو فاکتور سازگاری و روان رنجورخویی وجود دارد. همچنین ارتباط مهمی بین گشودگی و آگاهی غیر جبری وجود دارد. آگاهی غیر جبری میتواند پیش بینی کننده خوب بودن باشد.
درمیان تحقیقاتی که انواع مختلف هوش را کشف کردهاند هوارد گاردنر (۱۹۹۳) پیشقدم کار بر روی هوشهای چندگانه است، تحقیقات وی دلالت بر انواع متفاوت هوش داردکه نسبتاً مستقل از یکدیگر رشد میکنند و هرمهارت مخصوص ناحیهای ازمغز است. وی هوش را مجموعه تواناییهایی میداند که برای حل مساله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشود، به کارمی رود که بالاترین سطح آن هوش معنوی است (زوهار، ۲۰۰۰).
آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن رسالت و حس تقدس درزندگی، درک متعالی ارزش ماده و معتقد به بهترشدن دنیا میشود (آمرام،۲۰۰۹).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید. |