خبرنگاری-کار خبرنگار

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

پشت سر هم-پیاپی متوالی

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

دراز کش-افتاده-خوابیده

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

پُخت کردن-پختن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

خرکار-پرکار
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

 

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

چراغ باران-چراغانی

آکَل(آقای کربلایی)

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

 

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

 

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

پیسی-بد رفتاری-آزار

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

چراغان کردن-جشن گرفتن

باش !-نگاه کن-ببین

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

ته نشست-رسوب

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

 

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

 

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

از دست دادن(گم کردن)

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

تنگ هم-چسبیده به هم

آشنا روشنا(دوست آشنا)

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

پادگان-سربازخانه
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

 

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
 

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
جلز و ولز-سوز و گداز

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

بالینی-کلینیکی

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

آکَل-آقای کربلایی

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

جمع کردن-گرد آوردن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

جامغولک-حقه-حیله

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

ذلیل‌شده

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

ژوری-هیئت داوران

حشل-خطر

پوست کنده-رک و بی پرده

 

چاشت-صبحانه-ناشتایی

زیر چاق-حاضر-آماده
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

پرند-حرف بی هوده

پاره آجر-شکسته ی آجر

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

چموش-سرکش-یکدنده

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

خوش خوراک-نگا. خوش خور

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دُوال پا-آدم سمج

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

خال-نقطه ی سیاه-لکه
ذِله شدن-ذله آمدن

حبف و میل-ریخت و پاش

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

رم کردن-رمیدن-گریختن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

اَتَر زدن(فال بد زدن)

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

ارزانی(بخشیدن، دادن)

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

بابا غوری-نابینا-کور

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

چول کردن-شرمنده کردن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

حشری-شهوت ران-پر شهوت

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

حضرت عباسی-راست و درست

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

خُل-نیمه دیوانه-سفیه
 

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

دم-هنگام

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

ریزه میزه-ریزه پیزه

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

چرکوندی-لکه دار کثیف

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

خدا کند-ای کاش

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

در ثانی-ثانیا-دوم

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

چوب خوردن-تنبیه شدن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

دیر چسب-دیر آشنا

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 
 

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

پَتی-لخت-برهنه

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

دست کج-نامطمئن-دزد

داماد-مرد تازه زن گرفته

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

پا منبری-شاگرد روضه خوان

 

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

ابرو انداختن(ابرو آمدن)
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

اله و بله-چنین و چنان

 

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

 

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

 

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

از سر نو-دوباره

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
خبر داغ-خبر بسیار مهم

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

بید خورده-کهنه و فرسوده

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

دندان شکن-قاطع-محکم

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

دریافت-گرفتن-ادراک

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

داد و هوار-داد و فریاد

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

دان-دانه-چینه

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

دان-دانه-چینه

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

 
برچسب زدن-تهمت زدن

اشک کوه(یاقوت، لعل)

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

ته نشست-رسوب
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

پیله-مو

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

پس افتاده-بچه ی کسی

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

 

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

دوری-ظرف غذاخوری پهن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

زمین گذاشتن سر-مردن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

 
جون جونی-نگا. جان جانی
ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

زیر سر داشتن-آماده شدن

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

آب و خاک-میهن-دیار

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

 

آب تاختن(پیشاب کردن)

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

در زدن-کوبیدن در خانه

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

نوشته دیگر :   قالی شویی (شستشوی فرش)

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

خاکه زغال-ریزه ی زغال

خرمن-انبوه و پرپشت

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

حساب کشیدن-حساب خواستن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

دلپخت-پختن مغر چیزی

ادرار کوچک(شاش)

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

زبون-حقیر-توسری خور

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

چیز-آلت تناسلی

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

باجه-جای بلیت فروشی

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

دک کردن-از سر وا کردن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

خیار چنبر-نوعی خیار

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

ترش کردن-عصبانی شدن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

زینه-پله

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

داو-نوبت بازی

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

پروار-فربه-چاق

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

 

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

 

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

 

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

 

رم دادن-رماندن-فراری دادن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

دست و بال-دور و بر-اطراف

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

چنگولک-سست و ضعیف

دور برد-دارای برد زیاد

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

باریک اندام-لاغر و ظریف

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

دیم کاری-کشاورزی دیم

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

اجباری-خدمت سربازی

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

خاک به دهنم-زبانم لال

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

زیر چاق-حاضر-آماده

حیوانی-نگا. حیوانکی

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

 

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

پا خوردن-فریب خوردن

 

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

برخورد-بهم خوردن-تصادف

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

دانه دانه-یک یک

 

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

ارباب حجت(اهل منطق)

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

دزد زده-سرقت شده

درآمد-عایدی

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

دُوال پا-آدم سمج

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

خبر داغ-خبر بسیار مهم

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

دلسرد کردن-ناامید کردن

 

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

دوام آوردن-استقامت کردن

خم شدن-دولا شدن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

رم دادن-رماندن-فراری دادن

چال افتادن-گود شدن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

خاکه-خرده ی هر چیزی

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

حرف پوچ-سخن بی معنی

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

چتوَل-یک چهارم

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

زهر چشم-نگاه خشم آلود

جیره-سهم معین

 
 

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

 

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

تراشیده شدن-لاغر شدن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

چراغان کردن-جشن گرفتن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

دستی-به عمد-از روی تعمد

چانه لغی-راز داری نکردن

دور دست-جایی دور

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

بامبول زدن-حقه سوار کردن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

 

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

 
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

زبان پس قفا-نوعی گل است

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

جگری-به رنگ جگر

 

دک و پوز-دهان و لب و دندان

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

 

دل رحم-مهربان

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

درد دل-غم و اندوه درونی

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

جفتک زن-لگد زن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

 
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.