دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

چرب دست-ماهر-زبر دست

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

حبف و میل-ریخت و پاش

زیر آبی-زیرآبکی

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

دمدمی مزاج-دمدمی

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

رجاله-اراذل و اوباش

 
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

دُنگ-سهم-حصه

 

بی تفاوت-بی اعتنا

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

 

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

در دست-آماده-حاضر

دبه کردن-دبه در آوردن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

چغندر پخته-لبو

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

افتاده(فروتن، متواضع)

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

 

زهره دان-کیسه ی صفرا

 

پینه زده-وصله کرده

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

چار چشم-کسی مه عینک می زند

دندان شکن-قاطع-محکم

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

چشم و همچشمی-رقابت

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

حیوونکی-نگا حیوانکی

دود-دخانیات-مواد مخدر

از زبان افتادن-لال شدن

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
دَم باز-چاپلوس-متملق
پیش پیش-جلو جلو

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

خودمانی-صمیمی-یکدل

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

راست راستی-حقیقتن-واقعن
تند نویسی-سریع نویسی

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

خوش خوراک-نگا. خوش خور

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

 

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

خدا نگهدار-خدا حافظ
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

آب آتش زده(اشک)

دک کردن-از سر وا کردن

خاک پاک-زادگاه

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
چَکه-شوخ و بذله گو

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

بَزک-آرایش-چسان فسان

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

آبِ دندان(حریف ساده)

زبر و زرنگ-چابک و فرز

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

حلال-زن یا شوهر

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
پروار-فربه-چاق

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

 

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

ازرق-چشم زاغ

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

دقه-دقیقه

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
چیلک دان-چینه دان

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

تپل مپل-چاق و چله

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

 

خودمانی-صمیمی-یکدل

خط افتادن-خراش افتادن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

 
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

راست رو-رو به رو-مقابل

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

دو قلو-دو بچه ی همزاد

تو به تو-گوناگون-لا به لا

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

خبرنگاری-کار خبرنگار

پشکل-سرگین حیوانات اهلی
پس نشستن-عقب نشینی کردن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

پیه سوز- پی سوز

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

دوا قرمز-پرمنگنات

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

تار-از محلی راندن

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

تو دار-راز نگهدار

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

روان کردن-از بر کردن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

ریختگی-ریزش

خودخوری-حالت خودخور

تپل-چاق-گوشت آلود

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

آب آتش مزاج(می سرخ)

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

دزدی گرگی-دله دزدی
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

آخرین تحویل(قیامت)

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

راه اندازی-راه انداختن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
دستی-به عمد-از روی تعمد

بابت-مورد-زمینه-موضوع

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

افتاده-فروتن-متواضع

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
حلال وار-به صورت حلال

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

 

ختم شدن-پایان گرفتن

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

تا-لنگه-همتا

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

درمانگاه-جای درمان بیمار

خواربار-ارزاق-خوراک

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

حق شناس-سپاس گزار

پاره آجر-شکسته ی آجر

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

دزد زده-سرقت شده

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

زاچ-زائو

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
 

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

چل مرد-مرد کوتاه قد

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
زار زدن-سخت گریه کردن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

دم بازی-چاپلوسی-تملق

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

 
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
چک و چیل-لب و لوچه

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

از جگر گذشتن-نامردی کردن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

 

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

زیر سری-بالش-متکا

تپل-چاق-گوشت آلود

تو دوزی-دوختن از درون

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

پیسی-بد رفتاری-آزار

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

بی پایه-دروغ-پوچ

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

خاطر جمع-مطمئن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

تنوری-پخته شده در تنور

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

 

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

بی سیرت-بی آبرو

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

 

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

در به دری-بی خانمانی-آوارگی
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

چای نیک-قوری و کتری چای

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

بلند بالا-قد بلند

ته نشین-رسوب کرده

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

نوشته دیگر :   قانون جذب تصویر ذهنی

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

 

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

خُردینه-بچه ی خردسال

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

 

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 
راستی راستی-حقیقتن-واقعن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

رشوه گرفتن-رشوه خواری

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

توپ در کردن-توپ انداختن

خدا داده-دیم کاری

پس کشیدن-به عقب کشیدن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

چیلی-بدبیاری

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

چله ی تابستان-گرمای سخت

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

 

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

 

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

ته نشین-رسوب کرده

خودآموز-بدون آموزگار

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

داد و هوار-داد و فریاد

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

حلال واری-نگا. خلال وار

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

درخت اگر-امید پوچ و واهی

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

 
آی زرشک(آی زکی)

از ته دل(از سر صدق و صفا)

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
تن خواه-پول نقد-زر و مال

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

دهنه سرخود-بی بند و بار

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

پس کشیدن-به عقب کشیدن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

حق دادن-تایید کردن

ادرار کوچک-شاش

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

خیر مقدم-خوش آمد

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

خوش انصاف-با انصاف-منصف

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

باب-مرسوم-معمول

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

بی سکه-بی اعتبار

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

 
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

دمپایی-کفش راحتی خانه

 

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

آزگار-زمان دراز

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

جا افتادن-سر جای خود آمدن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

چل زن-زن کوتاه قد

دست و پا کردن-فراهم آوردن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

بند آمدن-متوقف شدن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

زبان در قفا-زبان پس قفا

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

آلکلی(معتاد به الکل)

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

 

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

بازار مکاره-بازار موقت

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

اوضاع احوال(وضع و حال)

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

خاطر داشتن-به یاد داشتن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

رشوه گرفتن-رشوه خواری

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

دو شاخ-دارای دو شقه

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

چک و چانه-کنایه از دهان

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

حبه کردن-دانه دانه کردن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

تحصیل کرده-درس خوانده

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

 

آفتابی کردن-پدیدار کردن

رو انداز-لحاف

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

 

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

 
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

 
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

برزخ شدن-ناراحت شدن

 

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

 
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
چارخانه-شطرنجی

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

ته نشین شدن-رسوب کردن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
حرام و حرس-ریخت و پاش

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

پا پتی-پا برهنه

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

رگ ترکی-تعصب نژادی

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

بنا بودن-قرار بودن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

 

دو دستی-با هر دو دست

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

دو لَتی-در دو لنگه ای

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

 

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

با محبت-زود جوش و مهربان

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن