جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

دو پا-انسان

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

خربان-صاحب خر-خرکچی

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

دَدَر-بیرون-کوچه

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

چراغ باران-چراغانی

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

پر و پاچه-پا-پاچه

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

زبان نفهم-کودن-بی شعور

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

خود را بستن-پول دار شدن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

دستکاری-دست بردن در چیزی

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

دو کرپا-چمباتمه

دل گُنده-سهل انگار

برده خورده-ملاحظه-پروا

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

ترش کردن-عصبانی شدن

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

جا ماندن-فراموش شدن
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

بند آوردن-متوقف کردن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

تُف کار-بچه باز

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
دردسر-گرفتاری-سرگردانی

پاگون-سردوشی

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
بد زبان- بد دهن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

تیر کردن-نشان کردن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

بار سرکه- ترش ابرو

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

اوضاع احوال(وضع و حال)

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

چراغ باران-چراغانی

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

برخورد-بهم خوردن-تصادف

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

پُخت-هر نوبت از پختن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

خوش انصاف-با انصاف-منصف

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

پشته کردن-روی هم انباشتن

چال افتادن-گود شدن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

خایه دار-با جرات-شجاع

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

زبان کوچکه-زبان کوچک
 

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

 

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

بچه ی-اهل ِ

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

 

دوام آوردن-استقامت کردن

 

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

اطفال باغ(گل‌های تازه)

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

جاده کشیدن-راه درست کردن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

ریق زدن-ریغ زدن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

چنار تجریش-متلک بد

 

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

جزوه-کتابچه-دفترچه

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

داوطلب-خواستار-نامزد

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

راست و ریس-موانع و معایب

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

 

اَتَر زدن-فال بد زدن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
 

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

خایه-بیضه-جرات
الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

اهل دود(سیگاری)

چک و چانه-کنایه از دهان

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

جملگی-تمامن-سراسر

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
تُف کار-بچه باز
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

بامب-توسری

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

 

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

پیشاب-ادرار

انگشت‌شمار(کم، معدود)

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

دُنگ-سهم-حصه

خستگی در کردن-استراحت کردن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

خنگ خدا-نادان و کودن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

دیر چسب-دیر آشنا

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

خروس خوان-هنگام سحر

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
خپله-چاق و کوتاه قد

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
 

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

جن زده-دیوانه

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

خورده برده-ملاخظه و پروا

دو قلو-دو بچه ی همزاد

عینک ذره بینی بسیار قوی

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

رکاب دادن-راهی جایی شدن

 
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

از زبان افتادن-لال شدن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

 

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

از جگر گذشتن-نامردی کردن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

چارخانه-شطرنجی

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

چانه لغی-راز داری نکردن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

 

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

جُربزه-قدرت-توانایی

چرک و خون-چرک آلوده به خون

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

خیابان گز کردن-ول گشتن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

 

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

خربان-صاحب خر-خرکچی
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

چل ستون-شبستان مسجد

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

جمع و جور-منظم و مرتب

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

زهکونی-اردنگی-تیپا

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

خرکچی-چارپادار

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

 

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

 

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

دوبل-دو برابر

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

خیز-ورم-آماس

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

 

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

 

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

چَک-سیلی-کشید

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

رومیزی-منسوب به میز

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

حرف شنو-سر به را-مطیع

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

 
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

دَدَر-بیرون-کوچه

 

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

دست مزد-اجرت-مزد کار

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

درب و داغان شدن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

ترکه-آدم باریک و بلند

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

پَس-ناجور-خراب

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود
پابوسی-زیارت

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)
حاجی خرناس-لولو

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

 

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

اَتَر زدن-فال بد زدن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

تعریفی-قابل توجه-عالی

 
زود رنج-نازک دل-حساس

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

چنگولک-سست و ضعیف

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

پیش بها-بیعانه

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

 

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

دور-بار-دفعه-نوبت

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

چرمی-از جنس چرم

جَخت-متضاد صبر

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

آبِ سیاه(نیمه کوری)

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

پا خوردن-فریب خوردن

 

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
دندان تیز کردن-طمع کردن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

پت پتی-موتور سیکلت

چول-بیابان

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
پا سوز-عاشق شیفته

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

اُرُسی(کفش)

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

 

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

پنزر- پندر

دهنه سرخود-بی بند و بار

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

حق البوق-رشوه

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

روی خود کشیدن-رو کشیدن

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

 

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

 

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

آب و خاک-میهن-دیار

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
خانه یکی-صمیمی و یکدل

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

تک و دو-دوندگی-درماندگی

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

داو-نوبت بازی

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

زرت و پرت-چرت و پرت

 

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

 

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

حرف پوچ-سخن بی معنی

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

 
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

 

دو دو کردن-دویدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

 

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

پیش کردن-راندن به جلو

راست شدن-رو به راه شدن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

جور به جور-نگا. جوراجور

بد شیر-متقلب-بد جنس

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

پوست پیازی-نازک و بی دوام